آرامش
دیروز تو راه برگشت به خونه توی ماشین ساینا با گریه آروم : مامانی چشمام درد می کنه مامانی قربون چشمات برم چرا ساینا : خوب درد می کنه دیگه نگران شدم ماشین رو زدم کنار و نگه داشتم . برگشتم عقب و نگاهش می کنم قربون اون اشکات بره مامان ، خوب گریه نکن طاقت اشکات رو ندارم ، کجاش درد می کنه نفسم؟ ساینا : گوشه چشمش رو با دست نشون می ده می گه اینجا هر چی نگاه کردم اثری از خراش و هیچ چیز ندیدم. خوب مامان چیزیش نیست که چرا درد می کنه ساینا : خوب واسه اینکه آرامش ندارم مامان: چی نداری؟ ساینا: اااا، چشمام دیگه وقتی می خوابه آرامش نداره مامان : آرامش یعنی چی گلم؟ ساینا: یعنی درد می کنه ...
نویسنده :
مامانی
9:52